سفارش تبلیغ
صبا ویژن
...
پوتین های بسیجی...[952]

بسم رب الشهدا ... سید مرتضی می گفت : مکه برای شما فکه برای من ... بالی برای پریدن نمی خواهم ، همین پوتین های خاکی هم مرا به خدا می رساند ... من همان منطقه ممنوعه قبلی نیستم انتخابات 88 تغییرات بنیادی در من ایجاد کرد ... من یک دو آتشه جمهوری اسلامی هستم ... اصلا میزان خوبی و بدی را قبول داشتن جمهوری اسلامی می دانم ...در حوزه فعالیت ها دانش آموزی مشغولم ... برای هر دانش آموزی وقت نمی گذارم ... برای دانش آموزانی وقت می گذارم که بدانم برای این نقلاب مفید هستند ... یعنی به گفته امام خامنه ای دام ظله العالی بسیجی باشند یعنی برای اعتلای فرهنگ و نام اسلام و ایران تلاش نمایند یا بتوانند مفید باشند ... ولایت فقیه را جزو اصول دین می دانم .... یعنی ضد ولایت فقیه را از دین خارج ... بعد از انتخابات بر روی بسیاری از خاطرات یک خط قرمز بزرگ کشیده ام . هر کس از قطار ظهور جا بماند خداحافظ او ... کوچکترین عدول از آرمان ها در رفتار های شخصی به خاطر خجالت ، جذب دیگران ، رفاقت و ... یعنی انحراف ،سعی دارم که اینگونه باشم که گفتم . خیلی تند رو تر از قبل ... والسلام . اللهم عجل لولیک الفرج

ویرایش
منوی اصلی
مطالب پیشین
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان

ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید دیروز : 40
  • کل بازدید : 501628
  • تعداد کل یاد داشت ها : 145
  • آخرین بازدید : 103/2/1    ساعت : 1:35 ص


آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
امام خامنه ای ، آرمان ، عدالت ، خدا ، اسلام آمریکایی ، اسلام ناب ، ولایت ، فلسطین ، قوه قضائیه ، بسیج ، برادر ، تشکیلات ، تمهید ، توبه ، حاج منصور ، حسین قدیانی ، دفاع مقدس ، دکتر احمدی نژاد ، دکتر محمود ، دنیای مدرن ، دیدم که جانم می رود ، دین حد اکثری ، دکتر جلیلی ، راه ، رسول ، رهبری ، روز جوان ، روشنفکران احمق ، روضه ، زیارت ، سازمان ملل ، سازمان های مللی ، سعید جلیلی ، سفره ، سگان آمریکا نشین ، سید مجتبی نواب ، شعار ، شهدا ، شهید دیالمه ، صدا و سیما ، طرح ولایت ، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، حسینیه ، حضرت روح الله ، حمار ، حمید داود آبادی ، خاندان هاشمی ، خیمه مهدی (عج)، پلاکفا ، باز پسرک ، داش حمید ، دانشجو ، دعا ، عدالت اجتماعی ، عدالتخانه ، علم بومی ، علیرضا ، غزه ، فاطمه (س) ،روضه ی حسین (ع) ، امام حسن مجتبی (ع) ، شب یلدا ، فتنه ، فحشا ، حاج همت ، حجاب ، حزب الله ، حسین (ع) ، جاسوس هسته ای ، جنگ ، جهادی ، جوان ، حاج سعید قاسمی ، تقوا ، تکبیر ، برج نشینان ، بسیجی ، تحصن ، تشکل ، تشکل ، اسلام ناب محمدی ، اعتراض ، اعتراض های مرفهین بی خاصیت ، التقاط ، دنیای مجازی ، استاد اخلاق ، امام خامنه ای ، جهاد ، شهادت ، امام خامنه ای ، حسن روحانی ،رابطه با آمریکا، استاد رجبعلی، ، امام روح الله ، امام سید علی خامنه ای ، انتخابات ، بحرین ، اسلام امریکایی ، 9 دی ، امام خامنه ای ، فتنه ، روز بصیرت ، آدم ، آرمان خواهی ، آرمانخواهی ، اتحادیه ، اخلاق ، اخلاق ، ارتباطات ، تواضع ، تکبر ، اردوی جهادی ، کافر ، کلیشه ، لباس شخصی ها ، ماه رمضان ، مبارزه ، متین ، مجمع تشخیص مصلحت ، مجمع وبلاگ نویسان مسلمان ، محرم ، محمد حسین عابدینی،رحمت الهی ، مرگ ، مخالف ، مداحی ، مدارس غیر دولتی ، مدرسه ، مربی ، مرگ ، مسجد ارک ، معلم ، مقاومت ، منافق ، مهاجرت ، موافق ، موسوی دروغگو ، موضوع اصلی ، میانمار ، نقد ، نقد درون گفتمانی ، نماز اولی ها ... ، نه دی ، نوشتن ، هدف ، هلالی ، هویت ، هیئت ، هیئت صاحب الامر(عج) ، هیئت ودیعة الحسین (ع) ، وبلاگ جدید ، قرآن ، قرآن سوزی ، قرارگاه حضرت علی اکبر(ع) ، قرارگاه های عملیات فرهنگی ، قرارگاه کربلا ، ولایت مدار ، کافه منافقین ، کاوه اشتهرادی ، کتاب ،
ارسال شده در سه شنبه 91/10/5 ساعت 10:47 ع توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله

چند وقت پیش در جمع دوستان مطلبی در باب ارتباطات و دوستی مطرح شد که جای اندیشیدن داشت ...

این مطلب نتیجه گیری اندیشه این چند وقت است :

موضوع بحث : مدل های ارتباطی با دیگران : 1- تحویل گرفتن همه و خاکی بودن 2- قیافه گرفتن برای عموم به دلیل عدم شناسایی حدود توسط آن ها

با رجوع به تفکر عامیانه می توان این دو گروه را اینگونه تصویر کرد 

گروه اول : انسان های خنده رویی که بسیار متواضعند

گروه دوم : انسان های مغروری که جز به عده ای مانند خود محل نمی گذارند

در ضمن این تفکر یاد یکی از دوستان قدیم افتادم که می گفت : « اگه می خوای آدم ها بیان سمتت بهشون محل نذار»!!!

یا این بیت شعر معروف که خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند ...

کلید های جرقه خورده ی در ذهنم آدم ها را برایم به دو دسته ی دو دسته ای مختلف تقسیم کرد :

دسته بندی اول : 1- آدم های به درد بخور 2- آدم هاب به درد نخور

دسته بندی دوم : 1- آدم های با شخصیت جذاب 2- آدم های وابسته

بعد از تفکر زیاد در این دسته ها به نتیجه رسیدم که باید این دو دسته بندی را به گونه ی زیر تلفیق نمود

انسان : 1- انسان های به درد بخور جداب  2- انسان های به درد بخور وابسته 3- انسان های به درد نخور جداب 4- انسان های به درد نخور وابسته

در نظری کوتاه در زندگی می توانید ببینید دسته ی دوم اصولا جذب دسته ی اول می شوند و بعد از چندی نیز بعید نمیست که خود نیز به انسان هایی از دسته ی اول تبدیل شوند

و دسته ی 4 جذب دسته ی سوم می گردند و اصولا به زندگی فلاکت باری دچار می گردند

مهم ترین بخش در زندگی انسان های نوع اول و دوم مقوله ای است به نام اخلاق که آن ها را در مسیر درستی از زندگی قرار خواهد داد و هدف از ارتباطات در این دو دسته موضوعی به نام رشد خواهد بود .

اما در دسته های سوم و چهارم : اصلت زندگی در این دودسته من فرد می باشد و هر چقدر که بتواند این من به هر قیمتی گسترش پیدا کند آن را لازم می داند . این دو دسته نقطه ی مشترکی نیز دارند ... چون در این دودسته رشد معنایی ندارد در نتیجه عدم تکامل شخصیتی را در این دو دسته می توان به وضوح مشاهده نمود پس حتی دسته ی سوم نیز در مقوله ای دیگر از دسته ی چهارم به حساب می آید و خود نیز در دوری که سقوطش را به جای رشد قرار می دهد وارد خواهد شد ...

این زندگی بدون رشد ثمره ای نخواهد داشت جز عدم اعتماد به زندگی و داشتن حالت یاس و افسردگی

این امر از حداقلی ترین کاربرد های اخلاق در زندگیست ...

 




برچسب ها : اخلاق ، ارتباطات ، تواضع ، تکبر  ,

      
ارسال شده در یکشنبه 91/5/8 ساعت 4:2 ص توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله الرحمن الرحیم

پراکنده فکر نویسی های یک زیارت  ...

 

اول میانمار : درد دارد ... عده ای احمق هم که هنوز به فکر دعوای شیعه و سنی هستند ... یادمان رفته که در مقابل دنیای کفری هستیم که حتی خدای ما را قبول ندارد ... و رسول ما را ... و معاد ما را ... باور کنید که راه را گم کرده ایم ...

دوم بحرین : و آل سعود و ملک زهرمارش هم با دالایی لامای کافر فرق ندارند که هردویشان فرزندان نا مشروع آمریکا هستند ... باور نمی کنید ... در یک کشور شیعه می کشنند و در یک کشور سنی و آمریکا و فرزندان نا مشروعش ساکت اند و ما درگیر دعوای شیعه و سنی ... باور کنید که راه را گم کرده ایم ...

1-        وقتی که خیلی ننویسی مطالبت روی هم جمع می شود خیلی هایش در ذهنت انسجام دارد ولی قرار نیست برای دیگران هم انسجام داشته باید پس می شود پراکنده نویسی ... باید راهکاری پیدا کرد که بشود مرتب نوشت بدون این که از دیگر تکالیفت بمانی که متاسفانه هنوز پیدا نشده ... (نمی دانم کی قرار است از دست این سه نقطه ها نوشته هایم رها شود ...) البته این را می دانم که قطعا فضای نت فضای واقعی نیست و آدم های معروف وب هم آدم های موثر جامعه واقعی نیستند و تاثیر وب بر جامعه هم قطعا از تاثیر مسجد کمتر است ولی بی تاثیر نیست پس می توان به آن به چشم ابزاری نگاه کرد که کمک کند به حرکت مجموعه های حقیقی دینی و حزب الهی و بسیجی آن هم از نوع مستضعفینش ... پس قطعا در بین انتخاب سنگر مسجد و سنگر مجازی شکی نیست که سنگر مسجد انتخاب گردد و گاها اگر وب خاک بخورد مشکلی ایجاد نخواهد کرد ...

2-        چند وقتی است که دوباره موضوعی ذهنم را مشغول کرده به اسم انجمن حجتیه !!! و مجموعه هایی به همین سبک ... هر چقدر هم که خیلی از آقایان و دوستان بخواهند به اسم این ها هم شیعه هستند تطهیر کنند این ها را یک موضوع برایم قطعی است ... اگر کسی با آمریکا دشمن مشترک داشته باشد قطعا در جایی زلفش با آمریکا گره خورده ... مثلا همین سید صادق شیرازی و اعوان و انصارش  ... که ادعای شیعه گریشان فلک را کر کرده جلوی شیعه های حکومتی راحت موضع می گیرند و جمهوری اسلامی را زیر سوال می برد ولی در باره ی آمریکا خیلی علاقه به اظهار نظر ندارند مثل انجمنی ها که حکومت اسلامی را طاغوت می دانند و حکومتی که می خواهد ریشه اسلام را از بیخ بکند را کار ندارند پس سرکردگانشان که قطعا منحرفند و زیر مجموعه ها یا احمقند یا منحرف ...

3-        وقتی به شهید دیالمه تهمت عضو انجمن بودن می زنند اینگونه جواب می دهد : « من این را یک توضیحی می دهم به شرط این که تو را به خدا متعهد شوید این را هرکسی پرسید، شما جواب بدهید. چون من دیگر واقعاً از جواب دادنش خسته شدم. تا به حال در دنیا سابقه داشته که کسی برای نبود چیزی دلیل بیاورد؟ همیشه برای بود چیزی دلیل می آورند. شما می خواهید بگویید مثلاً حسن آقا عضو ساواک منحله بوده. آیا برای بودنش باید دلیل بیاورید یا برای نبودنش؟ یعنی می شود برای نبودن چیزی دلیل آورد؟ همیشه سند و مدرک در زمانی مطرح است که بودن چیزی باشد. به اعتقاد من مسئله ی انجمن حجتیه امروز یک بازی سیاسی در موردش شده است. اولاً من عضو انجمن حجتیه نبودم، عضو انجمن حجتیه هم نیستم. مطمئن باشید که اگر من طرز تفکر انجمن حجتیه را پذیرفته بودم و در بینشان بودم، از احدالنّاسی وحشت نداشتم که بگویم این اعتقادم است و رویش می ایستادم و استدلال می کردم.

تکذیبیه انجمن حجتیه نسبت به عضویت شهید دیالمه و دوستانشان در روزنامه انقلاب اسلامی

یک نمونه ی ساده به شما بگویم. جو جامعه امروز می گوید بند ج چیز خوبی است. همه می گویند ما خواستار بند ج هستیم. بنده می گویم با آن مخالفم رویش هم ایستادم. استدلال فقهی هم دارم. این را هم از خودم نمی گویم از فقها گرفتم و رویش هم بحث می کنم.... وقتی در مورد بنی صدر می گویم این طرز تفکر، طرز تفکر فاسدی است، روی آن می ایستم. الآن می گویم طرز تفکر آقای[میرحسین] موسوی را فاسد می دانم و می ایستم. [حبیب الله]پیمان را طرز تفکرش را فاسد می دانم و می ایستم. جنبش مسلمانان مبارز را فاسد می دانم و می ایستم. چیزهایی که به آن ها اعتقاد دارم را می گویم که اعتقاد دارم. می گویم خطبه ی نهج البلاغه در مورد زن درست است و می ایستم. اما در عمل باید بیایم بگویم نخیر! اتفاقاً شما خانم ها گل سرسبد هم هستید و هیچ اشکالی هم نداره و شما اصلاً سه برابر عقل دارید به جای نیم برابر!؟ ولی نمی گویم.

پس یقیناً بدانید که اگر چنین چیزی باشد خیلی مرد و مردانه می ایستم و می گویم [انجمنی] هستم و از آن دفاع می کنم و هیچ ناراحت نیستم که بگویم هستم. به اضافه ی این که شما می دانید که امروز همه ی کسانی که می خواهند زیرآبی بروند، می گویند "بله، ما بودیم اما آمدیم بیرون". مگر من مریض بودم، خب می گفتم بله من هم بودم منتها آمدم بیرون و موضوع ختم می شد. یا می گویند یک گروه از آن ها خیلی خوبند، آن ها که آمدند و رهبری امام را پذیرفتند. ما هم می گفتیم بله، ماهم جزو آن گروهی هستیم که رهبری امام را پذیرفتیم و تمام می شد. لزومی نداشت که من روی این مسئله بایستم و بگویم[انجمنی] نیستم و نبودم. اما این معرکه به این زودی ها حل نمی شود....»

4-        جای شما خالی در حرم امام رضا(ع) با موجودی آشنا شدم که شاید خاطره دست نوشته اولین دیدنش را بعدا همین جا بگذارم ... ولی جدای از نوشتن یا ننوشتنش این آشنایی و قبل از ماه مبارک سخنرانی استاد پناهیان در باره ی دعا در صحن جامع رضوی و سخنرانی های استاد ماندگاری در باره ی آثار تربیتی یاد قیامت در بین الطلوعین روز های ماه مبارک نتایج مهمی برای من داشت از جمله این که بسیار دعا کنم حتی برای آن ها که رفته اند ... و اینکه دعا مستجاب است ... و این را نیز به یقین رسیدم که اگر طالب باشی واصلی (جمله ای از شهید احمد رضا احدی) ... البته شاید این وصل در این دنیا نباشد ... و ....

5-        شب ها می روم مسجد ارک تا در معرض نوای قدسی حاج منصور قرار بگیرم ... صفا می کنم از اینکه حرص می خورند خیلی ها که اینقدر کج فهم و کج اندیشه اند که نمی توانند جمع کنند پناهیان و حاج منصور را ... و دلم برایشان اساسی می سوزد که خودشان را از این شب ها محروم می کنند ... جالب است که فکر کرده اند کسی هستند دیگران را هم از مجلس حاجی رفتن نهی می کنند ... دلم برای آن هایی بیشتر می سوزد که با طناب امثالهم به چاه می روند ... نه اینکه بد بدانم حاجی نیامدن را ولی قطعا می دانم که نهی خیلی از نیروهای انقلاب مثل حاجی و رد کردن آن ها قطعا از خود بزرگ بینی ، خودشیفتگی و یا حسادت خیلی ها ریشه می گیرد ... آأم های کوچکی که خود را بزرگ می بینند و با دو جلسه پای صحبت فلان آیت الله نشستن به جای افتادگی سراسر عجب می شوند ... و متاسفانه اسم خودشان را مربی می گذارند ... مرید بازی می کنند ... گندگی (و نه بزرگی) می کنند ... بله ... با تو هم هستم دوست عزیز ...

فعلا یا علی




برچسب ها : حاج منصور  , شهید دیالمه  , زیارت  , مربی  , مسجد ارک  , میانمار  , بحرین  , دعا  ,

      
ارسال شده در سه شنبه 90/11/25 ساعت 10:47 ص توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله

1-دیروز خیلی اتفاقی بعد از حدود یک سال و نیم باروت را دیدم همان طراح ما می توانیم ها را . بعد از یک سال ونیم فرار از محیط بچه های مجازی اتفاق مبارکی بود این دیدار کلی خوشحال شدم که یکی هست که کافه ای یا شورایی یا دفتر توسعه ای یا فلان و فلان نیست که کارشان حال کردن است دور هم و دنبال اهداف والای اسلامی است (دمت گرم باروت عزیز)!

2-شکر خدا امسال نمایشگاه رسانه هم نیومدم و با خیال راحت چسبیدم به فعالیت های حقیقی خودم .

3-الان یه عده رو توهم بر می داره که آقا شما نباید جنگ نرم رو ول کنید ! آقا جنگ نرم جنگ فکره نه جنگ وب اولا و ثانیا ما که ول نکردیم ولی خسته شدیم از چند موضوع اساسی در این فضا : یکی این که  توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند ، دو اینکه تویی که اسم خودت را می گذاری آدم جنگ نرم و افسر جوان و فلان و ... به تنها چیزی که شباهت نداری آدم جنگی است برادر و خواهر گرامی با بزک کردن و موبلند کردن و بارونی پوشیدن عینک فلان و کت فلان قیمتی و گوشی تاچ و اردوهای مختلط و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه نمی رن جنگ جنگ کندن از دنیا داره چه گرم و چه سرد و چه سخت و چه نرم و سوم هم اینکه اگر هم می جنگی اسم جنگت رو جهاد نذار چون اعتقادی به اسلام ناب نداری من اسمت را می گذارم آدم التقاطی التقاط اسلام با خودم آن جایی که به بهانه انقلاب یا شل می گیری و یا سفت می گیری و هدف وسیله ات را توجیه می کند هر چقدر هم که انقلابی باشی می شوی التقاطی الان هم می خواهم در باره ی همین بنویسم و برخی از مصادیقش .

4-الان فکر نکنی که می خوام خود زنی کنم تو این دوره خودی ها رو بزنم !نه اشتباه نکن ! اون منافقی که شکمش از حروم انباشته شده که ارزش نداره درباره ی زندگی لجن سرتاسر خفتش حرف بزنی اون همون بهتر که با بی شرافتهایی مثل بی بی سی و موسوی و کروبی بر بخوره و دم خور شه ! در گوش وهو کالانعام بل هم اضل که یاسین نمی خونن پس حرف من با تو برادر ...

5-واما التقاط : یک روز با دو سه نفر از دوستان نتی نشسته بودیم ته مسجد محله ما یکی از دوستان برگشت شروع کرد درباره ی یکی از افراد نتی حرفی زد که با سانسور می گویم : فلانی با اینکه خودش اعلام می کنه که .......... است ولی چون ضد اسرائیلیه خوبه ! یک روز دیگه یکی از دوستان لپ تابش رو باز کرد و عکس رفتن به اردوی مختلتشون رو با بچه های فرند فید نشون داد ! چند وقت دیگه کافه منحوص حزب الله با حضور عدالتخواهوان شکل گرفت باز هم گذشت و ....... شکل گرفت به اسم بچه حزب اللهی ها در غرفه اینجاهم دختر های چادری آرایش کرده بودند ، سایت ختم قرآن هم که هیچی ، سکته را زدند که با این که قبال تحسین بود اصل حرکت انواع بی ادبی های سخیف درش وجود داشت ، مدیر فلان سایت معروف هم هر جا رسید گندگی کرد و کار دیگران را به اسم خودش می زد ! فلانی و فلانی و فلانی هم که خودشان را کردند استاد اخلاق وهرچه خواستند را به اسم استاد به خورد کوچکتر ها دادند به اسم دین ! آن یکی هم که دایره حامیان ولایت فقیه را کرد اندازه خودش و رفقا ! و ...

نمی دانم چه بگویم ! اینکه تو بنشینی و پشت این و آن به اسم دین صفحه بگذاری و کارت را هم توجیه کنی که برای تربیت فلانی لازم است و خودت را الگویش کنی و بت بشوی ونشکنی کجایش شبیه دین است ! با تو هم هستم که الان توی نت نیستی و داری در مدرسه و اداره و گروه فلان و گروه بهمان فعالیت می کنی می دانی که اگر از حقوقی که با به ظاهر توصیه های دینی ات که به این و آن کرده ایف  ادا نشده و برگردنشان مانده نگذرند آدم ها گردندت شده پل عبور دیگران ؟مگر چه قدر شده ای که خودت را جای استاد جا زده ای؟ پای صحبت فلان و فلان بودی ؟ به اسم آن ها نظراتت را هم زدی تنگ دین وبه خورد مردم دادی ؟ آهای آریالای حامی ولایت ! آهای آقای معلم اخلاق ، آهای آقای روشنفکر نتی و غیر نتی ! دور خودت یک حصار کشیدی و اسمش را گذاشتی کل ؟ هیچ کس را هم آدم نمی بینی ! تمام سلایقت را هم خورانده ای به دیگران به اسم دین ! برادر عزیز باور کن تا خودت را نشکنی آدم دینی نمی شوی ! می خواهی شاگرد فلان آیت الله باش یا آدم فلان حوزه و دانشگاه ومدرسه باور کن کار خدا با توی از دماغ فیل افتاده جلو نمی رود . باور کن خیلی فرقی نمی کند التقاط اسلام با نظرات من با التقاط اسلام با مارکسیسم و سوسیالیسم و لیبرالیسم این هم یک مدل از همان است . مراقب باش رفیق ...

آماده ام برای هرگونه انتقاد فحش و ... چون فضایی برای نقد نگذاشته ایم ... من به هیچ گروهی وابسته نیستم ...

 




برچسب ها : التقاط ، دنیای مجازی ، استاد اخلاق  ,

      
ارسال شده در دوشنبه 90/8/2 ساعت 5:9 ع توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله الرحمن الرحیم

چند وقتی است که از سر اجبار کاری دوباره دست به قلم شده ام و از سر اجبار تحصیل در دانشگاه مجازی اینترنت باز ...

البته ادبیاتمان همچنان مثل قبل و ناراحت مانده ...

البته نمی دانم من روانی شده ام یا جامعه بیش از حد دارد به بی خیالی طی می کند ...

1-       به خدا باور نمی کنید که دوست دارم مقاله بنویسم و محتوای قابل عرضه ، اینقدر دردم گرفته در این چند وقت که نمی توانم داد نزنم . اینکه باید از ده روز سفر مشهد و دیدار دوباره ی حمید قانعی بنویسم جایش محفوظ است ... و قطعا خواهم نوشت که حمید جایت خالی ... حمید به خدا در تهران اگر یک طرح ولایتی هم پیدا شد که دلش بسوزد مجبورش می کنند سرش برود دنبال یک کار تشکیلاتی که خودش در گوشه ای از شهر راه انداخته که به دلیل نبود امکانات خیلی آرام آرمان های تمهید را جلو ببرد ! و نتواند آن را فراگیر کند ... خیلی ها هم که اصلا یادشان رفت که روزی بودند و کار می کردند و ...

2-       دیروز داشتم نزدیک یک ساعت و چهل و پنج دقیقه تلفنی با حامد رجبی حرف می زدم یکی از آن استثنائاتی که البته طرح ولایتی نبوده ، تمهیدی هم نبوده ولی کم هم ندارد از بچه های آن زمان ، یکی از دونفر خیلی نزدیک به من (نفر دوم هم که قطعا صائب صدر نژاده) ، کل این مدت را داشتیم بحث و دعوا می کردیم که باید چگونه فعالیت تشکیلاتی دانش آموزی انقلابی را سامان داد ... یکی نبود بگوید ول کنید شما ها مریضید برید دنبال زندگیتون ... کلی هم به خودمون فحش دادیم چرا ؟ که خاک بر سر این جامعه کنند که ما باید بشویم دلسوز این داستان !

3-       چند وقتی است که یک موضوع شدید ذهنم را درگیر کرده ، در فرصت پیش آمده که حاجی گمار نرسید بیاد هیئت و از آن جایی که قرار بر این بود که هیئت محتوا محور باشد شده است به اندازه یک حدیث اگر سخنران نبود خوانده شود استفاده کردم و نیم ساعتی بالای منبر بودم (همون هیچکی نبود این آمد) موضوع صحبت این بود : آقا کوفیا به خدا کار خاصی نکردن فقط حرف ولی شون رو گوش نکردن ! بعد یاد حرف حاج سعید قاسمی افتادم که برادر این قدر نگید چقدر شهید دادیم یه بار بگید چقدر شهید ندادیم ! یعنی اینقدر نگید اگر جنگ بود ما هم رفته بودیم تو صلح چقدر حرف ولی تون رو دارید گوش می کنید که زیر آتیش مدعی می شید فرار نمی کنید ؟

4-       این که جامعه دارد به کدام سمت می رود خیلی مهم نیست چون حضرت آقا بالای سر داستان است و جامعه منحرف نمی شود ! این که خواص این جمهوری اسلامی ایران (مسئولین را نمی گویم) از هیئت امنای مسجدی اش تا وزیر و وکیلش دارد به کدام سمت می رود قلب را به درد می آورد ! ای کاش حاج احمدی سید مجتبی نوابی کسی بود یک کشیده می زد زیر گوش خواص ما که هو فلانی داری چه غلطی می کنی ؟ اسم خودت را گذاشتی مسلمان و اوسار یه جماعت رو گرفتی دستت و داری به اسم اسلام به جهنم می بریشون ؟

5-       اخلاق را هم فراموش کرده ایم ! هر وقت از جامعه می بریم یا بدی می بینیم می شویم برج زهر مار ، هم برای خودی ها هم برای غیر خودی ها ، هم برای آن ها که سهوا راه را گم کرده اند هم برای آن ها که عمدا راه را گم کرده اند ! این شد آرمانخواهی ؟ این شد خواص بودن ؟ آرمان یعنی ولی ! یعنی تا آخرین لحظه تمام سعیت رو برای اینکه دوست دشمن شده برگرده انجام بده نه این که آن کسی رو هم که شک کرده برونش ! آرمان یعنی اینکه همونقدر که در دفاع از آرمان ها خشک و بی تعارفی در ترویج آرمان ها هم منعطف و مهربان و بی تعارف باش ! فقط همین مانده که وقتی من هستم به یک بهائی نجس کثیف دوروی منافق بگویند اینها خیلی مهربانند !

6-      دعا کنید دارم در ذهن می پرورانم که تمهید (یا همان کانون دانش آموختگان طرح ولایت استان تهران ) را با جماعتی از بچه ها بر پا کنیم .

ارادتمند همه بچه حزب اللهی ها




برچسب ها : تمهید  , حزب الله  , طرح ولایت  ,

      


بسم الله الرحمن الرحیم

چرا از حداکثر ظرفیت دینی استفاده نمی کنیم؟

جمله ی زیبای حضرت امام خامنه ای روحی لک الفدا مرا بیش از پیش به اهمیت نگاه موحدانه به مبانی زندگی معتقد کرد .

تاکیدی که حضرت امام در دومین نشست اندیشه های راهبردی برای استخراج معنای عدالت داشتند و آن تاکید این بود:

« در دستیابی به نظریه اسلامی عدالت باید از التقاط و هرگونه مونتاژ نظریه های دیگر به شدت پرهیز کرد و با مراجعه به منابع اصیل اسلامی ، این نظریه را استخراج نمود ».

 

چه می شود که ما از اسلام فاصله می گیریم ؟

حضرت امام خامنه ای در نخستین نشست اندیشه های راهبردی عرصه های پیشرفت را چهار عرصه اساسی عنوان نمودند : که شامل پیشرفت در فکر ، پیشرفت در علم پیشرفت در زندگی و مهمتر از همه پیشرفت در معنویت بود .1

با چند سوال ساده می توانیم بفهمیم که چه می شود اسلام و مسلمانی در نظر ما پوچ می شود ؟ که ابتدا سوالات را مطرح نموده و سپس به تفصیل آن خواهیم پرداخت.

1-       آیا عرصه فکر و توهم را جدا نموده ایم ؟

2-       علم ینفع و لاینفع را تشخیص می دهیم ؟

3-       تعریف مبنای از زندگی در دستمان هست ؟

4-       معنویت به عنوان اسای ترین عرصه پیشرفت در کجای عالم قرار دارد؟

 

وضعیت فعلی ما کجاست ؟

آن چه که به صورت انحرافی به جوانان عرضه می شود و آن ها را با دین زاویه می دهد سوالی است با مضمون و مبنای دینی که توسط آن هایی که در قرآن با فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا یاد می شوند با روکشی ظاهرا زیبا و باطنی کثیف عرضه می شود و آن هم بحث مسلمان شناسنامه ای و مسلمان واقعی است و القاء اینکه مسلمان شناسنامه ای نمی تواند مسلمان واقعی باشد و برای مسلمان شدن باید ابتدا از دین خارج شد و دوباره به دین بازگشت که خروج از دین ورود به عالم تکاثر را به همراه خواهد داشت و غرق شدن در عالمی که حق و باطل به هم آمیخته و تشخیص راه بازگشت در تکثر راه های منتهی به بن بست بسیار سخت خواهد بود . پس در اولین نتیجه این خروج رضایت به زندگی مادی و نتیجه گرا جای حضور در زندگی اسلامی را خواهد گرفت و نیاز های غریزی نیز جایگزین نیازهای اساسی خواهد شد .

 

حضور در عالم تکاثر به کجا می انجامد ؟

شاید حضور چند روزه در کویر و درک زیبایی های آن مخصوصا در منطقه ای محروم و دور از امکانات بتواند تصور عینی خروج از تکاثر را تصویر کند ! خروج از دنیایی که امکانات بسیار کمتری از دنیایی فعلی ما دارد نکاتی را نشان می دهد مثل : گذران راحت زندگی بدون مصرف زدگی ، صرفه جویی شدنی و استفاده درست از امکانات ، دستیابی به تفکرات اساسی و جدید ، درک عظمت پروردگار و ... که قطعا در زندگی مصرف زده شهری و همراه با تصاویر زیاد و تکراری که هر روز در اطراف ما حضور دارد اتفاق نخواهد افتاد و تصاویر بی ارزش روزانه که اضافه می شود با اطلاعات بدون ارزش گذاری زیادی که از طریق رسانه در ذهن افراد ریخته می شود دستیابی به اطلاعات کلیدی که می تواند جهت درست یا غلط بودن داده ها را نشان بدهد را بسیار سخت می نماید .

پس نتیجه این امر و حضور در عالم تکثر باعث می شود در کمترین حالت قلب داده های الهی و غیر الهی اتفاق بیافتد و اختلاط حق و باطل چهره بنمایاند و در بد ترین شرایط نیز داده های شیطانی آن چنان به عنوان داده های الهی عرضه شود که تشخیص آن برای عموم جامعه امکان پذیر نباشد و در نتیجه عالِم حق به کنار زده شده و عالِم باطل بر جای آن بنشیند . مثالی ساده برای این امر تقدم یافتن ارزش پایین دستی عدالت به ارزش بالا دستی اش یعنی ولایت می باشد که عامل انتقال تمام صفات نیک و فیوضات الهی است . (برای درک جایگاه ولایت به زیارت جامعه کبیره مراجعه شود)

 

دوری از التقاط راه استفاده حداکثری از ظرفیت دین .

بر خلاف آن ها که التقاط را در مبداء به آن می دانند که تفکری الهی با تفکری غیر الهی در هم آمیخته می شود و از دل آن تفکر التقاطی بیرون می آید من فکر می کنم التقاط معنای مبنایی تری دارد و آن هم این است : در آمیختن و جایگزین شدن نفس با اعتقادات حتی به اندازه حداقلی !

شروع اهمیت یافتن نفس باعث می شود هر جایی را در دین که برای نفس دور افتاده از فطرت قابل قبول نیست دچار تغییر کنیم و اگر خود نظری برای جایگزین کردن نداریم رو به اعتقادات دیگر برای جایگزینی مورد نظر می آوریم و در نتیجه دین در حالت حداکثری تحقق پیدا نخواهد کرد .

 --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1 : «آنچه که باز من اینجا اضافه میکنم، این است که عرصههاى این پیشرفت را به طور کلى   بایستى مشخص کنیم. چهار عرصهى اساسى وجود دارد، که عرصهى زندگى - که شامل عدالت و   امنیت و حکومت و رفاه و این چیزها میشود - یکى از این چهار عرصه است. در درجهى   اول، پیشرفت در عرصهى فکر است. ما بایستى جامعه را به سمت یک جامعهى متفکر حرکت   دهیم؛ این هم درس قرآنى است. شما ببینید در قرآن چقدر «لقوم یتفکّرون»، «لقوم   یعقلون»، «أفلا یعقلون»، «أفلا یتدبّرون» داریم. ما باید جوشیدن فکر و اندیشهورزى   را در جامعهى خودمان به یک حقیقت نمایان و واضح تبدیل کنیم. البته این از مجموعهى   نخبگان شروع خواهد شد، بعد سرریز خواهد شد به آحاد مردم. البته این راهبردهائى   دارد، الزاماتى دارد. ابزار کار، آموزش و پرورش و رسانههاست؛ که باید در   برنامهریزىها اینها همه لحاظ شود و بیاید  .
 
عرصهى دوم - که اهمیتش کمتر   از عرصهى اول است - عرصهى علم است. در علم باید ما پیشرفت کنیم. البته علم هم  خود، محصول فکر است. در همین زمان کنونى، در حرکت به سمت پیشرفت فکرى، هیچ نبایستى توانى و کوتاهى و کاهلى به وجود بیاید. خوشبختانه چند سالى است که این حرکت در کشور شروع شده؛ نوآورى علمى و حرکت علمى و به سمت استقلال علمى حرکت کردن. علم هم اینجورى است دیگر؛ بلافاصله در قالب فناورىها و اینها خودش را نشان میدهد. در موارد زیادى، محصول حرکت علمى هم مثل این مسئلهى مورد بحث ما از چیزهاى بلندمدت نیست؛ نزدیکتر و ثمرهى آن دمدستتر است. کار علمى را بایستى عمیق و بنیانى انجام داد. این هم یک عرصهى پیشرفت است.
 
عرصهى سوم، عرصهى زندگى است، که قبلاً عرض کردیم. همهى چیزهائى که در زندگى یک جامعه به عنوان مسائل اساسى و خطوط اساسى مطرح است، در همین عنوان «عرصهى زندگى» میگنجد؛ مثل امنیت، مثل عدالت، مثل رفاه، مثل استقلال، مثل عزت ملى، مثل آزادى، مثل تعاون، مثل حکومت. اینها همه زمینههاى پیشرفت است، که باید به اینها پرداخته شود.
 
عرصهى چهارم - که از همهى اینها مهمتر است و روح همهى اینهاست - پیشرفت در عرصهى معنویت است. ما بایستى این الگو را جورى تنظیم کنیم که نتیجهى آن این باشد که جامعهى ایرانى ما به سمت معنویتِ بیشتر پیش برود. البته این در جاى خود براى ما روشن است، شاید براى خیلى از حضار محترم هم روشن است؛ اما باید براى همه روشن شود که معنویت نه با علم، نه با سیاست، نه با آزادى، نه با عرصههاى دیگر، هیچ منافاتى ندارد؛ بلکه معنویت روح همهى اینهاست. میتوان با معنویت قلههاى علم را صاحب شد و فتح کرد؛ یعنى معنویت هم وجود داشته باشد، علم هم وجود داشته باشد. دنیا در آن صورت، دنیاى انسانى خواهد شد؛ دنیائى خواهد شد که شایستهى زندگى انسان است. دنیاى امروز، دنیاى جنگلى است. دنیائى که در آن علم همراه باشد با معنویت، تمدن همراه باشد با معنویت، ثروت همراه باشد با معنویت، این دنیا دنیاى انسانى خواهد بود. البته نمونهى کامل این دنیا در دوران ظهور حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) اتفاق خواهد افتاد و از آنجا - من این را اینجا عرض بکنم - دنیا شروع خواهد شد. ما امروز در زمینههاى مقدماتىِ عالم انسانى داریم حرکت میکنیم. ما مثل کسانى هستیم که در پیچ وخمهاى کوهها و تپهها و راههاى دشوار داریم حرکت میکنیم تا به بزرگراه برسیم. وقتى به بزرگراه رسیدیم، تازه هنگام حرکت به سمت اهداف والاست. بشریت در طول این چند هزار سال عمر خود، دارد از این کورهراهها حرکت میکند تا به بزرگراه برسد. وقتى به بزرگراه رسید - که آن، دوران ظهور حضرت بقیةاللَّه است - آنجا حرکت اصلى انسان آغاز خواهد شد؛ حرکت سریع انسان آغاز خواهد شد؛ حرکت موفق و بىزحمت انسان آغاز خواهد شد. زحمت فقط عبارت است از همین که انسان در این راه حرکت کند و برود؛ دیگر حیرتى در آنجا وجود نخواهد داشت.»




برچسب ها : امام خامنه ای  , دین حد اکثری  ,

      
   1   2   3   4   5   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسم الله . امامون گفت: خدا لعنت کنه بنی امیه رو برای ما عید نگذاشتند . امروز هر چقدر تبریک می گفتند عید رو غمم بیشتر می شد !

+ بسم الله . کمپین اعتراض به گزارش احمد شهید در مورد حقوق بشر در ایران لطفا منتشر و امضا کنید

+ بسم الله . سلام داش همایون تولدت مبارک

+ بسم الله. سلام خدمت همه دوستان پیام رسان قبلا هم گفته بودم که عده ای منحرف مغول آلودن این محیط به عکس های به ظاهر عاطفی و احساسی سخیف هستند و جماعت به اصطلاح مذهبی پارسی بلاگی هم صدایشان در نمی آید ! غیرت ها ظاهرا مطلق خواب است یا پیام رسان به جای نشر آرمان ها شده محل عشق و صفا ؟

+ بسم الله . انس عجیبی با قرآن داشت . همه از صوت زیبایش تعریف می کردند . شب قدر پاوه بود . قرآن یک جا بهش نازل شد . منافقین سرش رو با مرمر بریده بودند .

+ بسم الله . جنگ بود !شوخی بردار هم نبود . برای همین شایسته سالاری معنا داشت . حضرت آقا حسن باقری راکه در روزنامه جمهوری کار می کرد و خبرنگار بود معرفی کرد به محسن رضایی . بعد از دو سه ماه شد فرمانده قرارگاه . حتی بالاتر از خیلی سردار ها !

+ بسم الله . چش منافق و در می یاری /توی کف دستش می ذاری /به خدا توی هر چی مرده / یه دونه ای هم تا نداری /سید و مقتدا عبد پاک خدا /آدم خنگم این چیزا رو راحت می فهمه /دشمن آقامون چه بی شعور و نفهمه/مولا عل سید علی مولا علی سید علی(انشاء الله به زودی فایل صوتیش رو برای دانلود می ذارم -جشن تولد آقا هیئت صاحب الامر(ج))

+ بسم الله.دوستان توجه کنند چند نفر در پیام رسان به اسم مذهبی شروع کردند و با گذاشتن عکس های مذهبی و نیمه مذهبی خودشون رو مطرح کردند چند وقتیه که می بینم همون عده روی آوردن به گذاشتن عکس هایی با مضمون احساسی از عشق های سخیف جنسی و عده ای از دوستان هم ظاهرا شخصیت این عده رو موجه می دونند و هی لایک می زنند .

+ بسم الله . دفتر عاشقی ماست پر از نمره بیست /چون امیر دل ما سید علی خامنه ایست

+ بسم الله . ما از دوکوهه آمدیم اینجا غریبیم...